ساینا گلیساینا گلی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

آوای خدا

مسابقه وبلاگی

 ممنون از الهه جونم بابت دعوتش. البته من تو این مسابقه ها خیلییییییییییییی تبلم. 1-بزرگترین ترس در زندگیت چیه ؟  واقعیتش اینه که دارم سعی می کنم از چیزی نترسم. آخه از هر چیزی تا حالا تو زندگیم ترسیدم به سرم اومده. 2- اگر 24 ساعت نامرئی میشدی، چی کار میکردی؟ می رفتم یه دل سیر می خوابیدم 3- اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت را داشته باشد،‌ آن آرزو چیست؟  خوشبختی برای همه 4- از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک را دوست داری؟ عقاب 5- کارتون مورد علاقه دوران کودکیت؟  بابا لنگ دراز 6- در پختن چه غذایی تبحر نداری؟ پلوهای مخلوط ٧- ا...
29 خرداد 1392

پانصد و هفتاد و شش روزگیت مبارک

ساینا و خرداد اول این عکس جنجالی پسر عمو و دختر عمو رو بزارم که یادم رفته بود. و اینهم اون روزیکه دوستای وبلاگیمون اومدن خونمون. ساینا رو گذاشته بودم تو تخت تا اتاقش رو بهم نریزه. اینجا داری می گی الو. یعنی اون تلفنه؟؟؟ خوب چیکار کنم؟ این پروانه ها رو بگیرم بهتره کمی هم جلوس کنیم روی صندلی (هنوز به پروانه ها فکر می کنه عشقم) خسته شدم چرا دوستام نمی یان. کمی لالا کنم آخ جون اولین دوستم درسا خانوم خوشگل و دومین دوستم روشا جون دوست داشتنی و سومین دوستم هیلدا خوشگل خوش تیپ و اینجا همه با هم مشغول بازیییییییی و در ادامه همان روز نی نی ها رو خواب کردیم و رفتیم رستوران و روشا ج...
29 خرداد 1392

رادین جون تولدت مبارک

امروز اولین سالروز تولد رادین جون پسر عموی ساینا است. از همین جا به مامان مینا و بابا یاشا مهربون اولین سالروز پدر و مادر شدنشون رو تبریک می گیم. انشاله سالهای سال کنار هم شاااااااااد باشید.       جشن تولد رادین جون به روایت تصویر   ساعت تولد رادین جون همه تزئینات کار خاله مینا مهربون بود. که واقعا زحمت کشیده بود. مخصوصا که با خمیر چینی کلی بره درست کرده بود. یه کار جالب خاله مینا این بود که ما توی برگه هایی هر چیزی رو که دوست داشتیم به رادین وقتی 18 ساله شد بگیم می نوشتیم و داخل این شیشه می انداختیم. و این قاب خوشگلم ایده جالبی بود که همه مهمون ها اثر ...
24 خرداد 1392

پایش رشد 18 ماهگی

    سلام دلبندم چهارشنبه 8/3/92 ساعت 5:15 با خانم صمدیان وقت داشتیم. خیلی خوب بود مثل همیشه. البته اینبار مسائلمون کلی تر و بزرگتر بود. - اینکه شما البته من حس می کنم نمی تونی حقت رو به اصطلاح بگیری. یعنی کلا من می ترسیدم شما رو با بچه های بزرگتر روبه رو کنم. گفت اگه چند بار سعی کردی مثلا یک توپی رو از بقیه بچه ها بگیری و نتونستی که معمولا شما زود عقب نشینی می کنی. کمکت کنم تا اعتماد به نفست زیاد بشه و احساس سرخوردگی نکنی. گفت باید بهش یاد بدی. خلقیات بچه ها با هم فرق می کنه بعضی ها زود می تونن کاری که می خوان انجام بدن بعضی نه. گفت بچه ها معمولا از سن دو سالگی به بعد می تونن کمی تو بازی های گروهی شرکت کنن. ی...
20 خرداد 1392

آگرو 2013- بیستمین نمایشگاه صنایع غذایی

  قربون اون چشمای معصومت بشم من طبق روال هل دادن کالسکه دست هر بچه ای بادکنک می دیدی می گفتی باغ (بادکنک) و گریه. اینجا رفتین از غرفه برنج طبیعت بادکنک بگیرین. غرفه نوشیدنی سان استار که خیلی خوشگل بود. ساینا در بیستمین نمایشگاه آگرو 92 ساینا در نوزدهمین نمایشگاه آگرو- 91 روی همون صندلی توی همون غرفه کلا خیلی خوب بود. البته شما به خاطر دندونات اذیت شدی چون ماشاله همه با هم داره در می یاد. برای عکس زیاد همکاری نمی کردی. همین چند تا هم برای یادگاری بود. فقط وقتهایی که می دویدی بهت خوش می گذشت اونهم تو فضای باز که هواش عالی بود. آخه وقتی باد می خوره به صورتت خیلی خوشت می یاد. یک چیز ...
13 خرداد 1392

عکس

یه مدل خوابیدن جدید. البته عکست مال 17 ماهگی است. اولین باری که موهاتو جمع کردم با کش خودم. ساینا در حال نقاشی اینهم یکی از نقاشی هات که تاریخ صفحه مربوط به روز تولدته. 29/8/90 ساینا با پیراهن باباییش همون روز تو صندلی ماشین 3/3/92 داری از صندلی می یای پایین مستقل من. دیگه خودت از پله ها می ری بالا از نمایی دیگر خودتم از سرسره می یای پایین. یکی از پاهاتم که سمت راستی باشه همیشه زیرت می مونه. تا تا که عاشقشی یعنی می ری رو این پل قلبم می ایسته. از دو طرف پله داره.می دویی روش اینجا گفتی ماما عس: یعنی عکس بگیر در حال بوس کردن پرنده های سنگی و از نمایی د...
10 خرداد 1392

18 ماهگی و واکسن

یک سال و نیم تمام کارهایی که تو این ماه یاد گرفتی : 29 فروردین من: یک تو: دو من: سه من: چهار تو: پَن من:شش تو:هَف تو:هَش تو:نُه تو:دَه اولین سه چرخه 31 فروردین اولین جمله بِدِ من ، خوشگل مامان کیه: من ، عسل مامان کیه؟ من 2 اردیبهشت مهمونی خاله سمیه 3 اردیبهشت اولین صندلی ماشین 5 اردیبهشت بلاخره گفتی مامان هوراااااااااااااااااااااااااااا 7 اردیبهشت شروع پروژه بله به جای هوم 8 اردیبهشت برای اولین بار بادمجون خوردی که زیاد دوست نداشتی و شیرتوت فرنگی که کلی دوست داشتی. شکلات رو دادم خودت خوردی. 9 اردیبهشت اولین باری که بلدرچین خوردی 11 اردیبهشت یادگرفتی از مبل ها و میز وسط بری بالا 19 اردیبهشت نمایشگاه کتاب - ساینا سیر شد...
1 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای خدا می باشد